کتاب تـــوهم باهــوشـی 1
تـــوهم باهــوشـی 1 | شما اطلاعاتی جزیی در مورد توهم و راههای تسلیم شدن در مقابلش را در دست دارید.
شما فکر میکنید که طریقه کار جهان را میدانید، اما اینطور نیست. نظرات در طول زندگی در ذهن هر شخص تشکیل میشود. همچنین داستان را در مورد شخصیت واقعیتان و علت انجام کارهای مختلف میسازید. این داستان آنقدر ادامه مییابد که کاملا واقعی به نظر میرسد.
حقیقت این است که علم روانشناسی و خودآگاهی هر روز در حال پیشرفت است اما در اکثریت موارد علت رفتارهای مختلف، انتخاب یا حتی افکار مشخص نیست. در عوض شما داستانهای کوچکی را برای توضیح کارهای خود (مثل ادامه ندادن رژیم غذایی، ترجیح اپل بر مایکروسافت و حتی تعریف داستانی که افراد داخل آن را اشتباه به یاد می آورید) میسازید.
چند دقیقه به اطراف خود نگاه کنید. فقط برای یک لحظه به تمام تلاشهایی که برای ساخت این وسایل شده فکر کنید. به تمام سالیانی که صرف شده تا همه وسایل اختراع و کامل شوند.
از کفشهایتان شروع کنید. سپس به کتاب، ماشینها و تمام وسایل موجود در اقصی نقاط جهان هستی ( توستر، کامپیوتر و حتی آمبولانسی که آژیرکشان در حال حرکت است) دقت کنید. واقعا این که انسانها چگونه در طول این سالیان توانستند همه مشکلات خود را حل کنند و همه جا را آباد کنند شگفتانگیز است. ساختمان، اتومبیل، برق و حتی زبان. چقدر انسان شگفت انگیز است نه؟ اگر به تمامی این موارد فکر کنید حس میکنید که واقعا چقدر انسانها باهوش هستند.
در عین باهوشی سوییچ اتومبیل را درون ماشین جا میگذارید. به یاد نمیآورید که چه میخواستید بگویید. چاق میشوید. ورشکست میشوید. برای همه هم ممکن است این اتفاقات بیفتد.
در ذهن تمامی افراد از بهترین دانشمند گرفته تا هر صنعتگر موفق همواره افکاری وجود دارد که سبب گمراهی او میشود. مهم نیست که مربی و معلم شما چه کسی باشد خود آنها هم دچار چنین مشکلاتی میشوند.
اجازه بدهید با هم آزمایشی را انجام دهیم. فرض کنید که دانشمندی 4 کارت را به شما نشان دهد. بر خلاف کارتهای عادی، روی یک طرف از این کارتها یک عدد و بر روی طرف دیگر فقط یک رنگ است. از چپ به راست کارتها 3، 8، قرمز و قهوهای را نشان میدهند. حال فکر کنید که روانشناس میگوید: «من یه عالمه ازین کارتها دارم. فقط یه قانون وجود داره. اگر عدد روی کارت زوج باشه حتما طرف دیگه باید قرمز باشه». برای اثبات یا رد این ادعا کدام کارتها باید چرخانده شوند؟
اگر به خاطر داشته باشید کارتهای ما 3، 8، قرمز و قهوهای بودند. کدامیک را میچرخانید؟
جواب کاملا مشخص است. مثل هر سوال فکری دیگر یافتن جواب این سوال نباید خیلی سخت باشد. وقتی پیتر ویسن[1] این آزمایش را در سال 1977 انجام داد کمتر از 10% جواب درست دادند. فقط به جای رنگ از حروف استفاده شده بود. حتی در مراحل بعد که این آزمایش با همان رنگها تکرار شد درصد پاسخهای صحیح تغییری نکرد.
خوب جواب شما چیست؟ اگر جواب شما چرخاندن فقط یک کارت بود قطعا جز همان 90% افرادی هستید که غلط جواب دادند. اگر شما فقط کارت با عدد 3 را برگردانید و پشت آن قرمز یا قهوهای باشد چیزی اثبات نمیشود. هیچ چیز جدیدی نمیفهمید. حتی اگر کارت قرمز را بچرخانید و عدد پشت آن فرد باشد باز قانون نقض نشده است. جواب درست چرخاندن کارت قهوهای و 8 است. اگر پشت 8 قرمز باشد این قانون تایید و در غیر اینصورت قانون نقض میشود. اگر پشت کارت قهوهای عددی فرد باشد هیچ چیزی نمیفهمید اما اگر پشتش عددی زوج باشد میتوانید قانون کلی را نقض کنید. تنها این دو کارت هستند که به شما کمک میکنند. حال که جواب گفته شده خیلی ساده به نظر می آید.
مگر از این ساده تر هم امکان دارد؟ اگر90% مردم چیزی به این سادگی را نفهمیدند چگونه این همه پیشرفت اتفاق افتاده است؟ موضوع این کتاب همین است. در ذهن همه افراد طرز فکرهای پایهای وجود دارد که مطابق با آن تصمیمگیری میکنید. اما شما قصد تغییر این طرز فکرها را ندارید بلکه فقط میخواهید آن را ادامه دهید.
اگر اعداد و رنگها را به موقعیتهای اجتماعی تشبیه کنیم این آزمایش راحت تر میشود. فکر کنید که همان روانشناس برمیگردد و میگوید: «از لحاظ قانونی برای رانندگی سن باید بیشتر از 18 باشد. اگر بر روی همان 4 کارت اسم اتومبیلهای مختلف بر روی یک طرف و سن راننده آنها بر روی طرف دیگر آن نوشته شده است. برای فهمیدن اینکه قانون نقض نشده باشد کدام کارت باید برگردد؟». سپس او چهار کارت را بیرون میکشد که از این قرارند:
23 لندکروزر دوچرخه 17
این حالت خیلی ساده تر است. قطعا دوچرخه و 23 هیچ چیزی را نشان نمیدهد. اگر فرد 17 ساله رانندگی کند قانون شکنی رخ داده است. اما اگر او اینکار را نکند شما باید عدد پشت لندکروزر را ببینید. پس فقط این دو کارت به شما کمک میکنند. ذهن افراد در موارد واقعی بهتر کار کرده و در برابر اعداد و کار با آنها ضعیف تر است.
در این کتاب این گونه اطلاعات توضیح داده شده است. مثال یاد شده تنها نشان دهنده ضعف شما در فهم منطق است. مغز هر شخص پر از افکاری است که از لحاظ تئوری قشنگ بوده اما اصلا عملی نیستند. شما از بین رفتن این باورها را نمیفهمید. دوست دارید که همیشه حق با شما بوده و خودتان را همواره فردی باهوش و خوش رفتار ببینید.
موضوعات اصلی این کتاب افکار شناختی، کشفها و طرز فکرهای منطقی غلط است. اینها همه بخشی از ذهن شما هستند که در شرایط ایده آل به شما کمک میکنند. اما متاسفانه زندگی همیشه ایده آل پیش نمیرود. قابل پیش بینی بودن و تمامی موارد وابسته به آن سبب شده تا جادوگران، افراد معمولی، تبلیغکننده ها، مدیران و حتی دانشمندان از این استفاده کنند. تا زمانی که این روشها توسط دانشمندان در رفتار انسانها اعمال نشده بود این طرز فکرها طبقه بندی نشده بود.
طرز فکر شناختی متشکل از الگوهای قابل پیشبینی افکار و رفتارهاست که باعث میشود تصمیمات غلطی بگیرید. همه افراد از بدو تولد با این طرز فکر و دید اشتباه به دنیا می آیند و به همین دلیل است که متوجه آنها نیستیم. برای بیشتر افراد داشتن دید مثبت در مورد خودش از اهمیت ویژهای برخوردار است. پس به همین دلیل ساختار ذهن شما در این راستا فعالیت میکند. طرز فکر شناختی منجر به انتخاب غلط، قضاوت نادرست و دیدهای کاملا اشتباه میشود. برای مثال همه به دنبال اطلاعاتی هستند که باورهایشان را تایید کند و اطلاعات مخالف را به کلی نادیده می گیرند. این طرز فکر مبنی بر تایید نامیده میشود. همه کتابهایی که دارید و تمام وبسایتهایی که مشاهده میکنید نتیجه مستقیم همین طرز فکر است.
کشفیات در واقع میانبرهای ذهنی هستند که شما در برخورد با مشکلات عادی استفاده میکنید. آنها پروسه مغز را سرعت میبخشند. اما بعضی اوقات آنقدر سرعت را بالا میبرند که قسمت مهم هر مسئله را فراموش میکنیم. به جای انتخاب راه طولانی و تفکر عمیق در مورد بهترین راه انجام کار، از این بخش ذهن استفاده کرده و سریعا به آن پاسخگویی میکنیم. بعضی از این طرز فکرها توسط انسان یاد گرفته میشود و بقیه فقط از روی افراد دیگر کپی میشود. به کار گیری این کشفیات مغز شما را آسوده تر میکند. اما در صورت عدم وجود، شما جهان را خیلی ساده تر از واقعیت میبینید. برای مثال اگر در اخبار ببینید که تعداد حمله کوسه ها به مردم بیشتر شده فکر میکنید که کوسه ها از کنترل خارج شده اند. اما تنها چیزی که اتفاق افتاده این است که رسانه ها خبرهای بیشتری را راجع به آن پوشش می دهند.
طرز فکرهای غلط مثل مسائل ریاضی است که مرحلهای از آن را متوجه نشده یا بدون اینکه بفهمید کاملا گیج شده اید. در ذهن شما آشوب است چرا که بر اساس اطلاعات ناکافی تصمیم می گیرید و نمیدانید که این اطلاعات چقدر محدود است. حتی اگر این موضوع را بدانید باز هم ممکن است به آن توجهی نکنید. شما فقط دلایلی را سر هم میکنید. حتی ممکن است این طرز فکرهای غلط نتیجه رویاپردازی باشد. بعضی اوقات منطق خوبی را در جای غلط استفاده میکنید. در مواقع دیگر ممکن است عکس این عمل را انجام دهید. به طور مثال اگر بفهمید که آلبرت انیشتین تخم مرغ نمیخورد ممکن است فکر کنید تخم مرغ خوردن مشکل دارد. به این پیروی از افراد مشهور گفته میشود. شما فکر میکنید که اگر کسی خیلی باهوش باشد تمام تصمیماتش درست است ولی نمیدانید که شاید این فقط ذائقه او باشد.
با هر موضوع جدید در صفحات این کتاب خودتان را با دیدی متفاوت تر نگاه خواهید کرد. به زودی میفهمید که فقط توهم باهوشی دارید. تصمیم گیری های سرعتی، کشفیات و باورهای غلط است که منجر به گمراهی شما در مواجهه با واقعیت میشود.
ناراحت نشوید. جالب خواهد بود.
ماهور عقیلی –
ممنونم استاد آریا پارسا
خیلی وقت بود قول این کتاب رو به ما داده بودید
از بابت پیش خریدش بسیار خوشحالم و بی صبرانه منتظر خوندن کتاب با ارزش هستم
امیر –
باید کتاب جالبی باشه ، کاش زودتر به دستم برسه خیلی مشتاق هستم ، چه طراحی جالبی داره.
میدونم مثل کتاب های قبلی دکتر آریا پارسا ، کتاب فوق العاده ای باید باشه
سونیا –
وای به نظر خیلی جذاب میاد این کتاب ، چقد دوست دارم بخونمش ، خدا کنه زود به دستم برسه.
ترانه مظفری –
توی دوران دانشگاه، یکی از اساتیدمون زبان اصلی این کتاب رو بهمون تدریس میکرد و همیشه میگفت ای کاش این کتاب به زبان فارسی ترجمه بشه. و من امروز خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاده. امیدوارم بتونم نسخه فارسی این کتاب رو تهیه کنم و ضمن یادآوری دوران دانشگاه، از مطالبش بهره مند بشم.
ArsalaN –
I’ve read the original version; it’s stunningly beautiful and inspiring
مهرزاد –
اولین کتابی که باعث شد کتاب خوان بشم
ممنونم از کتاب خوبتون
مهدنس رضا –
بسیار عالی